سیری در آثار عرفانی امام خمینی (ره)
نحوهی پیوند خلافت الهی پیامبر و اهل بیت
مسأله خلافت الهی که ریشه در معارف وحیانی دارد، در شمار مسائل بنیادین آموزههای عرفانی است. (1) خلافت الهی یک پدیدهی شخصی همانند داستان سفینهی نوح یا کشتی موسی و خضر و امثال آن نیست که در مقطعی از تاریخ اتفاق افتاده و در زمانی دیگر سپری شده باشد؛ بلکه خلافت، جریانی مستمر و فیضی پیوسته و مداوم است که در کسوت رسالت و نبوت ظهور کرده و در چهرهی امامت و ولایت انسان کامل استمرار یافته است. (2)
این مسأله در محورها و مراتب مختلف و متفاوتی قابل طرح است و اساساً مقولهای تشکیکپذیر میباشد. (3) این مسأله در آثار عرفانی امام خمینی به نحوی بسیار ژرف و دقیق بیان شده است. حضرت امام، با رویکردی عرفانی، خاستگاه خلافت الهی انسان کامل را، خلافت و مظهریت حقیقت محمدیه از اسم اعظم میداند. به مضمون بیان حضرت امام:
هویت غیبی احدی تحت سراپردهی حجاب انوار قرار دارد و هیچ اسم و رسمی از آن نیست و به گفتهی امیرمؤمنان، حقیقتی است که: «لا یدرکه بُعد الهمم و لا یناله غوص الفطن». (4) به همین دلیل حتی عارفان نیز به عجز خود نسبت به شهود آن ذات اعتراف کرده اند:
عنقا شکار کس نشود دام باز گیر *** کانجا همیشه باد به دست است دام را (5)
چون آن مرتبه، از هرگونه شهود و معرفتی برتر و منزه است و نوری غیر قابل شهود میباشد، لذا باید در آینهی خلیفه و مظهری جلوه کند؛ تا از این رهگذر نور هستی پدیدار شود.
این خلیفه که حقیقتی قدسی است، وجهی به سوی آن هویّت غیبیه دارد که از آن نظر هرگز قابل ظهور نیست؛ و وجهی به سوی عالم اسماء و صفات دارد که از این نظر در آینهی اسماء و صفات تجلّی میکند. نخستین حقیقتی که از حضرت فیض اقدس افاضه میشود، اسم اعظم یعنی اسم شریف «الله» است که به حسب مقام تعیّن خود، در مظاهر هستی تجلی میکند. این خلافت همان خلافت در ظهور و افاضه و تعیّن اسمائی و اتصاف به صفات جمال و جلال است که با توجه به استعداد مظاهر اسمائی، در آن ظهور میکند و درک و شناخت آن تنها برای اولیای کامل و عارفان راستین میسور است. (6) این خلافت از بزرگترین شئون الهی و شریفترین مقامات ربوبی و کلید ظهور گنجینههای غیب و شهود است. این خلافت، روح خلافت محمدی و اصل و اساس و مبدأ آن است. و از آن مبدأ، خلافت در عوالم هستی آغاز میشود، و در واقع خلافت، ظهور آن اصل است. (7)
امام خمینی به عنوان صاحب نظری ژرفاندیش در مسائل عرفانی درباره نحوهی خلافت محمدی و پیوند اهل بیت (علیهمالسلام) با خلافت مقام ختمی مرتبت، در موارد متعددی بحث کردهاند که به نمونههایی اشاره میشود:
الف. پیوند اتحادی ولایت علوی و خلافت محمدی
امام خمینی در این باره بدین مضمون میگوید:خلافتی که مقام و منزلت آن را شناختید در واقع، حقیقت ولایت است؛ زیرا ولایت - چه به معنای قُرب و محبوبیت، یا به معنای تصرف و ربوبیت، و یا به معنای نیابت باشد - سزاوار این حقیقت است و سایر مراتب سایهی آن است و این حقیقت، رب ولایت علوی است که با حقیقت خلافت محمدی در نشئه امر و خلق متحد است. (8)
با توجه به معنای خلافت محمدی و با عنایت به این کلام امام، دو نکتهی اساسی به دست میآید:
نکته اول: این که ولایت الهی اهل بیت (علیهمالسلام) که در رأس آنها وجود مقدس امیرمؤمنان (علیهالسلام) قرار دارد، متحد با خلافت الهی محمدی است و در واقع ولایت الهی آنها ظهور و ادامهی خلافت الهی مقام ختمی مرتبت است.
به عبارت دیگر همان طور که خلافت اسم اعظم از هویت غیبی در خلافت حقیقت محمدی تجلی کرده و خلافت او مظهر خلافت اسم اعظم است، ولایت علوی نیز مظهر خلافت محمدی است و خلافت آن حضرت در ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) تجلی کرده است. از نگاه امام خمینی این تجلی، بالاترین مقام و منزلت اهل بیت (علیهمالسلام) است.
نکته دوم: از کلمات امام خمینی به خوبی به دست میآید که جریان خلافت و ولایت انسان کامل - که اهل بیت (علیهمالسلام) مصداق بارز آن میباشند - گرچه در نشئه عالم طبیعت و دنیا نیز ظهور و بروز دارد، اما ریشهی این حقیقت فراتر از این نشئه است و اساساً آنچه در این نشئه مطرح است، تنها جلوهای از خلافت و ولایت است؛ زیرا در قوس صعود، آغاز سیر خلیفة الله از زمین است و خداوند در قرآن کریم فرمود: (إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً) (9) و در آموزههای دینی نیز آمده است: «و رضیکم خلفاء فی أرضه»، (10) اما باید توجه داشت که خلافت در زمین، پایینترین و نازلترین مرتبهی خلافت آنان است و خلیفة الله بر آسمان و زمین و مُلک و ملکوت احاطه وجودی دارد و همهی مخازن اشیاء و مفاتیح غیب را به اذن خداوند در اختیار دارد. (11)
در واقع خلیفة الله، سرّ الهی در همه نشئات هستی است؛ چنان که امیرمؤمنان فرمود: «نحن أسرار الله المودعة فی هیاکل البشریة». (12) در زیارت جامعهی کبیره نیز خطاب به اهل بیت (علیهمالسلام) آمده است: «واختارکم لسِرّه». (13)
ب. ولایت و خلافت، مظهر مقام واحدیت
مقام واحدیت که مقام ظهور اسماء و صفات است، در حقیقتِ ولایت و خلافت ظهور و تجلّی کرده است. حضرت امام در این باره میگوید:"حقیقت خلافت و ولایت ظهور الوهیت است و آن، اصل وجود و کمال آن است... و لطیفهی الهیّه در سرتاسر کائنات از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت بر ناصیهی همه ثبت است، و آن لطیفهی الهیه حقیقت «وجود منبسط» و «نفس الرحمن» و «حق مخلوقٌ به» است که بعینه باطن خلافت ختمیه و ولایت مطلقهی علویه است. و از این جهت است که شیخ عارف شاه آبادی دام ظله میفرمود که شهادت به ولایت در شهادت به رسالت مُنطوی است؛ زیرا که ولایت، باطن رسالت است. و نویسنده گوید که در شهادت به الوهیت، شهادتین مُنطوی است جمعاً، و در شهادت به رسالت آن دو شهادت نیز منطوی است؛ چنانچه در شهادت به ولایت آن دو شهادت دیگر مُنطوی است. (14)"
این سخن امام به چند نکته بنیادین عرفانی اشاره دارد که به اختصار به آنها اشاره میشود:
1. در برخی روایات آمده است:
خداوند پس از آفرینش، بر آن نوشت: «لا إله إلا الله؛ محمدٌ رسول الله؛ علی أمیرالمؤمنین» و این کلمات بر مجرای آب، ستونها، کرسی، صفحهی لوح، پیشانی اسرافیل، دو بال جبرئیل، بر بازوان آسمانها و طبقات زمین، بر قلهی کوهها، بر شمس و قمر، مکتوب است. (15)
امام خمینی با اشاره به این حدیث نورانی، تحت عنوان «نکتهی عرفانی» بدین مضمون میفرماید:
اگر ولایت و خلافت در کنار کلمهی توحید بر همه موجودات، از عرش تا منتهای ارض، نگارش یافته، به آن جهت است که حقیقت ولایت و خلافت در واقع، ظهور و جلوهی مقام الوهیت و واحدیت است که اساس و منشأ هستی و ظهور آن است. (16)
در تحلیل این مسأله براساس مبانی عرفان اسلامی باید گفت، هستی ممکنات، ظهور حقیقت محمدی است؛ لذا گفته شده است:
احد در میم احمد گشت ظاهر *** در این دور، اول آمد عین آخر
ز احمد تا احد یک میم فرق است *** جهانی اندر این یک میم غرق است (17)
مراد از «میم احمد» دایرهی موجودات است که همگی مظهر حقیقت محمدی میباشند و حرف «میم» در عدد حروف ابجد، چهل است؛ مراتب موجودات نیز - گرچه از نظر جزئیات قابل شمارش نیست - به صورت کلی چهل مرتبه است و مجموع این چهل مرتبهی کلی، مجلا و مظهر حقیقت محمدی است و آن حضرت از نظر حقیقت، ظاهر و متجلی به همه است.
به دیگر سخن «میم» احمد در اصطلاح عرفا همان تعیّن هستی است و حقیقت احمد مظهر أحد، و سایر مراتب هستی مظهر حقیقت محمدی هستند؛ (18) زیرا نخستین تعیّنی که از لا تعیّن متعیّن شد، روح اعظم و عقل کل بود که عبارت از نور محمدی است؛ چنان که در روایتی آمده است:
«أوّلط ما خَلَقَ الله نوری»؛ (19) اولین چیزی که خداوند خلق کرد نور من بود.
و خلیفهی حق و امام مطلق و مقصود کائنات همان نور است.
حقیقت محمدی، صورت و مربوب اسم کلی و جامع «الله» است؛ پس همانگونه که از «الله» فیض به جمیع اسماء کلیه و جزئیه میرسد، از حقیقت محمدی نیز فیض و امداد به جمیع موجودات دیگر میرسد. از این رو گفته شده است:
مرکز دایرهی وجود، از ازل تا به ابد، غیر از خورشید حقیقت محمدی نیست و انوار وجود - با همه مراتب کلی و جزئی عالم - از پرتو خورشید وجود آن حضرت مستفادند. (20)
براساس روایات، حقیقت اهل بیت و پیامبر نور واحد هستند؛ بنابراین آنچه اصالتاً برای مقام ختمی مرتبت مطرح است، برای اهل بیت او نیز مطرح خواهد بود. در این زمینه از میان دهها روایت، به ذکر دو حدیث نورانی اکتفا میشود:
"پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: وقتی خداوند اراده نمود که عالم را خلق کند، نور من پدید آمد؛ پس از آن، نور عرش آفریده شد، بنابراین عرش از نور من و نور من از نور خداوند است؛ پس از آن، نور برادرم علی پدید آمد و از آن نور، ملائکه خلق شدند، لذا ملائکه از نور علی و نور علی از نور خداوند است؛ سپس نور دخترم پدید آمد و از نور او آسمان و زمین خلق شد، لذا آسمان و زمین از نور دخترم فاطمه و نور فاطمه از نور خداوند است؛ بعد از آن نور فرزندم حسن پدید آمد و از نور او آفتاب و ماه خلق شد، نور آفتاب و ماه از نور حسن و نور حسن از نور خداوند است؛ سپس نور فرزندم حسین پدید آمد و از نور او بهشت و حورالعین خلق شدند، لذا بهشت از نور حسین و نور حسین از نور خداوند است. (21)"
حضرت امام صادق (علیهالسلام) نیز در این باره میفرمایند:
قبل از خلقت عالم محمد و علی دو نور در پیشگاه خداوند بودند؛ فرشتگان از خداوند درباره آن دو نور سؤال کردند، خداوند به آنها فرمود: «هذا نور من نوری، أصله نبوة و فرعه إمامة؛ فأما النبوة فلمحمد عبدی و رسولی، و أما الإمامة فلعلیِّ حجتی و ولی. و لو لا هما ما خلقتُ خلقی»؛ (22) این نور از نور من است، اصل آن نبوت و فرع آن امامت است؛ نبوت از آنِ بنده و فرستادهی من محمد، و امامت از آنِ حجت و ولیّ من علی است. اگر آن دو نمیبودند عالم را خلق نمیکردم.
با توجه به این گونه معارف دینی و مبانی عرفانی، گفتههای امام خمینی درباره مظهریت ولایت و خلافت پیامبر و اهل بیت نسبت به مقام واحدیت و امثال آن که به جلوههایی از آن اشاره شد، به خوبی قابل درک خواهد بود.
2. چنان که گذشت، از نظر امام خمینی نَفَس رحمانی، باطن خلافت مقام ختمی و ولایت مطلقهی علوی است؛ از این رو باید درباره چیستی آن به اختصار توضیح داده شود: نَفَس رحمانی که از آن با تعابیری چون تعین اول، حضرت واحدیت، حضرت الوهیت، وجود منبسط (23) حق مخلوق به (24) و... یاد میشود، عبارت است از وجود نسبی که حقیقت آن واحد است ولی با صور معانی که عبارتند از اعیان ثابته (25) و احوال آنها در حضرت واحدیت، تکثّر و تعدد پیدا میکند. دلیل نامگذاری آن وجود به «نَفَس رحمانی» به دو جهت است:
نخست آنکه این نامگذاری از باب تشبیه آن وجود به نَفَس انسان است؛ زیرا نَفَس انسان با این که ذاتاً بسیط و ساده است ولی به سبب عروض هیئت حروف، به صورت شکلهای صوتی مختلفی در میآید و الفاظ و کلمات گوناگونی ساخته میشود؛ وجود مطلق و فیض منبسط نیز به جهت معانی مختلف، تبدیل به حقایق وجودی گوناگونی میشود و با این که نور خالص و محض است و هیچ رنگی ندارد، هنگامی که به مراتب و مراحل مختلف تنزل مینماید، تعیّنهای مختلفی میپذیرد.
جهت دوم آن که همانند انسان که با تنفس گشایشی حیات بخش مییابد، اسماء الهی که تحت حیطهی اسم «الرحمن» میباشند نیز با نَفَس رحمانی از نهفتگی به ظهور و از تحقق علمی به تحقق عینی میرسند. (26)
بعضی از بزرگان اهل عرفان در تبیین این مسأله میفرمایند:
"نَفَس رحمانی عبارت از ظهور حق است به صورت ممکنات... از آن نَفَس رحمانی که افاضهی وجود اضافی است به صور معانی که اعیان ثابته اند یاد مینماید و از علم به عین و از غیب به شهادت میآورد. ظهور حق را در صور مظاهر، نَفَس رحمانی گفته و تشبیه به نَفَس انسانی کرده اند؛ زیرا همچنان که نَفَس انسانی فی نفسه هوای ساذج است و چون به مخارج حروف میرسد مُلَبَّس به لباس صور حروف میگردد، ذات احدیت که منزه ازکثرت است چون در مراتب مظاهر امکانیه تجلی مینماید به جهت اظهار اسماء و صفات، به لباس کثرات ملبس میشود. (27)"
3. نکتهی پایانی که در واقع نتیجهی دو نکتهی پیشین محسوب میشود این که حضرت امام همان طور که حقیقت ولایت و خلافت را تجلی و ظهور مقام واحدیت و الوهیت (28) خوانده است، نَفَس رحمانی را نیز باطن ولایت مطلقهی علوی و خلافت محمدی میداند. این سخن از یک سو نحوهی ارتباط ولایت الهی اهل بیت را با خلافت الهی محمدی تبیین میکند و از سوی دیگر یکی از اسرار وجودی اهل بیت را بازگو میکند. ایشان به سخن استاد خود که شهادت به ولایت اهل بیت را در شهادت به رسالت نهفته دانسته است اکتفا نمیکند و بدین مضمون میفرماید:
شهادت به ولایت و رسالت در شهادت به الوهیت نهفته و مَطوی است؛ چه این که در شهادت به ولایت، آن دو شهادت دیگر (شهادت به توحید و رسالت) مطوی است. (29)
این تفسیر و برداشت امام، مبتنی بر نظریهی عرفانی ایشان درباره اتحاد حقیقت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیهالسلام) است؛ ایشان در این باره میفرمایند:
"این دو بزرگوار در عوالم غیب با هم بودند، متحد بودند؛ و در شهادت در این عالم، یکی مظهر آن غیب مطلق است در بعثت، و یکی مظهر آن غیب مطلق است در امامت. امامت و بعثت دو امر هستند که اینها به ظهور آن معنویت بزرگ عام است و آن ولایت است. (30)"
اینگونه کلمات حضرت امام از یک سو گویای ژرفای معرفت او نسبت به اهل بیت (علیهمالسلام) است و از سوی دیگر نمودار عظمت وجودی اهل بیت میباشد.
با توجه به آنچه گذشت، از نگاه امام خمینی ولایت و خلافت الهی پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام) مظهر مقام واحدیت و باطن نَفَس رحمانی است. به همین جهت معتقدند که در شهادت به ولایت، شهادت به توحید و رسالت نیز مطوی است؛ زیرا ولایت، جلوهای از توحید و رسالت است؛ یعنی همان ولایتی که بالذات از آنِ خداوند است و بالتبع نصیب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شده است، به تبع پیامبر، نصیب امامان معصوم نیز شده است.
پینوشتها:
1. شرح فصوص الحکم (قیصری)، فصی آدمی، ص 73؛ الکلمات المکنونه، ص 116-122.
2. تفسیر تسنیم، ج 3، ص 138.
3. همان، ص 93-94؛ الکلمات المکنونه، ص 122.
4. «خدایی که صاحبان همتهای بلند به کُنه ذات او نرسند و هوشهای غوّاص و اندیشههای سرشار، هر چند ژرفاندیشی کنند، به او دست نیابند»؛ نهجالبلاغه، خطبه 1.
5. دیوان حافظ، ص 37.
6. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 17-18.
7. ر.ک: همان، ص 26-27.
8. ر.ک: همان، ص 36.
9. «من در زمین جانشینی خواهم گماشت»؛ بقره (2): 30.
10. «خداوند به خلیفه بودن شما در زمین خود راضی است»؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 611.
11. تفسیر تسنیم، ج 3، ص 118.
12. «ما اهل بیت اسرار خداوند هستیم که در هیکل و صورت بشری به امانت گذاشته شده است»؛ الکلمات المکنونه، ص 124.
13. «خداوند شما را برای سرّ خود اختیار کرده است»؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 611.
14. آداب الصلوة، ص 141.
15. الاحتجاج، ج 1، ص 230.
16. ر.ک. آداب الصلوة، ص 141.
17. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 724.
18. همان، ص 24-25.
19. بحارالانوار، ج 15، ص 24، ح 44.
20. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 21-322.
21. بحارالانوار، ج 15، ص 10، ح 11؛ ج 37، ص 83، ح 51.
22. همان، ج 15، ص 12، ح 13.
23. نقد النقود فی معرفة الوجود، ص 688.
24. اصطلاحات الصوفیه (ابن عربی)، ص 6.
25. عرفا حقایق ممکنات را که در علم حق تعالی ثابت میباشند «اعیان ثابته» میگویند؛ یعنی وجود علمی اشیاء؛ اصطلاحات الصوفیه (قاسانی)، ص 31.
26. همان، ص 95.
27. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 6.
28. در اصطلاح عرفانی، از مقام واحدیت که مقام ظهور اسماء و صفات الهی است به مقام الوهیت یاد میکنند.
29. ر.ک: آداب الصلوة، ص 141.
30. صحیفه امام، ج 20، ص 232.
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}